ارغوانارغوان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره

ارغوان آرام جان

پایان بهار 93

این روز ها در گذرند و من از با تو بودن به خود میبالم.   چند تا عکس از شیطونیات میذارم.یه مهمونی هم رفته بودیم و اونجا حسابی خوش گذروندی و از اینکه عمه رقیه بغلت کرد تا تو هم  پسر شیرین جون(ایهان) رو  بغل کنی ، کلی ذوق کرده بودی   تمام دوست داشتنهای مادرانه ی من در وجود تو خلاصه میشود  ،من با   نوشتن قادر به بیان تمام احساساتم نیستم فقط مینویسم   عشق به تو       عشق به تمام خوبیهاست    عاشقانه دوستت دارم  گل ارغوانم   راستی دوستای وبلاگی فردا ...
26 خرداد 1393

27 ماهگی خانوم گل

ارغوانم   آرام جانم ،مهربانم ، شیرین زبانم     27 ماهگیت گل بارون     لطفا" به ادامه مطلب بروید خانوم گل ما روز به روز بزرگتر میشه بابا مهدی هم 5 روزی خرم آباد بود و من و ارغوان بانو خانه ی مامانم بودیم.ارغوان صبح ها با آقاجونش(بابام) میرفت داروخانه ی دایی و کلی بعد از برگشتن توضیح میداد که چی ها دیده و چی شده.... یه روز هم وانیا (دختر رویا جون ) رو دیدیم و ارغوان تا چند روز حرف وانیا رو میزد... کلی به مامانم و بابام وابسته تر میشه و وقتی میاد خونه خودمون نق میزنه.بابا مهدی براش چند تا لباس راحتی گرفته که سه تا رو  روی هم پوشید...
20 خرداد 1393

ماه آخر بهار

روز ها در گذر اند آن هم از نوع برق و باد.بهار در حال تمام شدن است و ماه رمضان هم آرام آرام احساس میشود.دختر کوچولوی من هم بزرگتر میشود .از بی بازگشت بودن این دوران کودکی ارغوان گاهی بغض گلویم را میفشارد.نگاهش میکنم و از نگاه کردنش سیر نمیشوم.گاهی آنقدر بوسش میکنم که کلافه میشود.دایره کلماتش روز به روز بزرگتر میشود و.... به تازگی یه نینی کوچولو (نوه عموم )در خانواده ی ما به دنیا آمده که اسمش نیکا است.در مراسم نام گذاری نیکا ،ارغوان با بچه های زیادی دوست شده که در ادامه مطلب عکسهاشون رو میزارم   نیکا کوچولو ارغوان و الیار   بدون شرح     تامای ...
13 خرداد 1393

ارغوان و تولد ها

پنجشنبه تولد پانیذ و پارسا (دوقولوهای دوستم) بود .چون آنیتا کوچولو هم بود حسابی به ارغوان خوش گذشت جمعه هم تولد حاجی بابای ارغوان (بابای مهدی) بود .مادر جون حسابی سورپراز کرد   لطفا به ادامه مطلب بروید       ...
3 خرداد 1393
1